ماجرای آهنگر خداشناس

 آهنگر بلافاصله پاسخ نداد. او هم بارها همین فکر را کرده بودو نمی فهمید چه بر سر زندگیش آمده است!

اما نمی خواست سؤال دوستش را بدون پاسخ بگذارد، کمی فکر کرد و ناگهان پاسخی را که می خواست یافت.

این پاسخ آهنگر بود:

در این کارگاه، فولاد خام برایم می آورند که باید از آن شمشیر بسازم. میدانی چه طور این کار را میکنم؟ اول فولاد را به اندازه جهنم حرارت میدهم تا سرخ شود. بعد با بی رحمی، سنگین ترین پتک را بر میدارم و پشت سر هم به آن ضربه میزنم تا اینکه فولاد شکلی را بگیرد که میخواهم. بعد آن را در ظرف آب سرد فرو میکنم، بطوریکه تمام این کارگاه را بخار فرا می گیرد. فولاد به خاطر این تغییر ناگهانی دما، ناله میکند و رنج می برد. یک بار کافی نیست، باید این کار را آن قدر تکرار کنم تا به شمشیر مورد نظرم دست بیابم…

آهنگر لحظه ای سکوت کرد. سپس ادامه داد:

گاهی فولاد نمی تواند تاب این عملیات را بیاورد. حرارت، ضربات پتک و آب سرد باعث ترک خوردنش میشود. میدانم که از این فولاد هرگز شمشیر مناسبی در نخواهد آمد لذا آن را کنار می گذارم.

آهنگر باز مکث کرد و بعد ادامه داد:

می دانم که خدا دارد مرا در آتش رنج فرو می برد. ضربات پتکی را که بر زندگی من وارد کرده پذیرفته ام و گاهی به شدت احساس سرما میکنم، انگار فولادی باشم که از آب دیده شدن رنج می برد. اما تنها چیزی که می خواهم این است:

“خدای من، از کارت دست نکش، تا شکلی که تو میخواهی، به خود بگیرم…
با هر روشی که می پسندی، ادامه بده،هر مدت که لازم است، ادامه بده…اما هرگز مرا به میان فولادهای بی فایده پرتاب نکن!”


نظرات شما عزیزان:

ali
ساعت23:08---29 اسفند 1391
سلام/واقعا مطالبت قشنگه/درست نیم ساعته دالخل وبتم/موندم مطالب قشنگتو دیدم/یاعلی

lev
ساعت22:57---17 اسفند 1391


};- };- };-


احسان
ساعت11:09---14 اسفند 1391
سلام خیلی مطلب قشنگی بود. متحولم کرد منم ازخدا همینو خواستم. ایشاا... موفق باشی.

احسان
ساعت11:09---14 اسفند 1391
سلام خیلی مطلب قشنگی بود. متحولم کرد منم ازخدا همینو خواستم. ایشاا... موفق باشی.

احسان
ساعت11:08---14 اسفند 1391
سلام خیلی مطلب قشنگی بود. متحولم کرد منم ازخدا همینو خواستم. ایشاا... موفق باشی.

احسان
ساعت11:08---14 اسفند 1391
سلام خیلی مطلب قشنگی بود. متحولم کرد منم ازخدا همینو خواستم. ایشاا... موفق باشی.

احسان
ساعت11:08---14 اسفند 1391
سلام خیلی مطلب قشنگی بود. متحولم کرد منم ازخدا همینو خواستم. ایشاا... موفق باشی.

ژیلا
ساعت22:03---13 اسفند 1391
پر رنگ نوشته بودمت!
به سختی پاک میشوی!!
اشتباه
از
من
بود!


SHAHIN
ساعت17:34---13 اسفند 1391
========================

مے گوينـد قِسمتـــ نيستـــ حِکمَتـــ استـــ





خدايـآ...





مـَن معنیِ قِسمتـ و حِکمَتـــ را نمے دانمــ





امـآ تـو معنےِ طاقَتــــ رآ مے دانـی ...





مـَگــَر نــه ؟؟؟





(¯`v´¯)

.`•.¸.•´ ?

¸.•´¸.•´¨) ¸.•*¨)

(¸.•´ (¸.•´ .•´



تنهای شیطون
ساعت17:06---13 اسفند 1391


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







تاريخ : یک شنبه 13 اسفند 1391برچسب:, | 11:8 | نويسنده : solaleh20 |